.............
امشب پر از حرف نگفتم.جالبه.دلم خیلی گرفته.خیلی خستم.ازخیلی چیزا.از چیزی که هستم.از چیزی که نیستم.حس میکنم از خودم عقبم.شایدم اشتباه میکنم.از هیچی تو این دنیا نمیشه با یقین گفت جز خدا.
دلم گرفته.حتی خیلی وقته با صدای بلند نماز نخوندم.با صدای بلند راز و نیاز حال میده.کاش منم مثل حضرت محمد یه غار حرا داشتم واسه خودم.توش با خدا با صدای بلند حرف میزدم.بی ترس.بی ریا.بی حسرت.بی خواستن.بی مادیان.بی همه چیزی جز خدا.
دلگیر میشم.غصه میخورم.به هم میریزم.ولی خدا اونقدر به من داده که بتونم سری خودمو جمع کنم،بهش تکیه کنم.میدونم اونم منو قبول داره،به قول دوستم حد اقل در ابعاد خودم.همیشه بهم کمک کرده.حتی با شکست هایی که خوردم.بعد فهمیدم به صلاحم بوده.خیلی کارش درسته خدا.منم باورش دارم،با تک تک سلول های بدنم.
پ.ن:نمیدونم چرا از هرچی میخوام بنویسم آخرش میبینم همش از خدا گفتم
پ.ن:دست از طلب ندارم تا کام من بر آید...یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید(10000000000بار)
پ.ن:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد..نقش هر نغمه که زد راه به جایی داردعالم از ناله عشاق مبادا خالی..که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور..خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
"برای اینکه راه درست رو برم , لازم نیست ثابت کنم راه تو اشتباهه"