می خواهم خوش باشم و وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم
بابا من سرخوشی را پیدا کرده ام و آن این است که برای حال زندگی کنم.افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده نشستن غلط است.بلکه باید از این لحظه حد اکثر استفاده را کرد.
من می خواهم هر ثانیه از زندگی را خوش باشم و می خواهم وقتی که خوش هستم بدانم که خوش هستم.
بعضی ها زندگی نمی کنند مسابقه دو گذاشته اند.می خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و در حالی که نفسشان به شمارش افتاده می دوند و زیبایی های اطراف خود را نمی بینند.آن وقت روزی می رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است.
ولی من تصمیم گرفته ام که سر راه بنشینم و توده ای از خوشی های زندگی را ذخیره کنم,خواه نویسنده بزرگی بشوم یا نشوم.می بینید چه فیلسوفی از آب در آمده ام!؟
بابا لنگ دراز/جین وبسنر( آمریکه ۱۹۱۶-۱۸۷۶)
پ ن:هیچ وقت به فردا اندیشه مکن...فردا اندیشه ای برای خود دارد...رنج هر روز برای آن روز کافیست..مسیح
"برای اینکه راه درست رو برم , لازم نیست ثابت کنم راه تو اشتباهه"